اصولاً در «کشورهای درحسرت توسعه»! انتخابات و سیاست همه چیز است!
چون ما سیاستزده هستیم!
چون ما حل المسائل را «سیاست» میدانیم!
و میخواهیم با «سیاست» همه مشکلات را حل کنیم.
فرهنگ و اقتصاد و اجتماع و نزاعهای فکری و همه و همه را می خواهیم با سیاست درمان کنیم!
راستی این «سیاست» کیست که عالم همه دیوانه اوست؟!
و این «انتخابات» چیست که تا نامش برده میشود، همه به وجد میآیند و از خواب بیدار میشوند؟!
و چه میشود که اساتید و سخنرانان تنها در بزنگاه انتخابات یادشان به حضور در دانشگاه میافتد؟!
و چرا در سه سال گذشته که سراسر دانشگاههای کشور را رکود و مرگ گرفته بود، بازار سخرانی و خطابهخوانی در دانشگاهها گرم نبود؟!
و یا اصلاً اگر انتخابات نباشد، دانشجویی حاضر به شرکت در سخنرانیهای تالاری هست؟!
چرا ما میپنداریم که همه مشکلات کشور و جهان را میتوان با سیاست حل کرد؟!
این توهم از کجا در اذهان ما ریشه دوانده؟!
ریشه این سیاستزدگی چیست؟!
و چرا این قدر سیاست را مطلق میانگاریم؟!
و سیاست در زمانه ما چه کاری می تواند انجام بدهد؟!
و اصلاً آیا آن گونه که ما توهم کردهایم، سیاست بر هر درد بیدرمان دواست؟!
و آیا اصلاً کیمیا انگاشتن «سیاست» در کشورهای در حسرت توسعه، خود ناشی از فقدان تفکر نیست؟!
و مگر غیر از این است که در فضای فقدان تفکر، ایدئولوژی ونزاع های زرگری و ایدئولوژیک خریدار زیادی پیدا میکند؟!
و مگر غیر از این است که در فضای ایدئولوژیک، همه چیز از معنای حقیقی آن تهی میشود و تنها و
صرفاً به یک ابزار برای پیروزی جریان و حزب خودی مبدل میشود؟!
نیست انگاری