۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام علی (ع)» ثبت شده است

بردگی

‍ در زمانی که برده داری در آمریکا قانونی و رایج بود ، زن سیاهپوستی بنام هاریت توبمن ، که خود یک برده فراری بود ، به همراه جمع دیگری آمریکایی گروهی مخفی را راه انداخته بودند بنام خط نجات . خط نجات بردگان سیاهپوست را از روی مزارع برده داران فراری میداد و مخفیانه بسوی کانادا و ایالات شمالی میبرد که در آنجا برده داری نبود . عملیات نجات بردگان بسیار پیچیده و خطرناک بود و در هر مرحله ای اگر لو میرفت ، هاریت توبمن و یارانش همگی دستگیر و تیرباران میشدند . سالها بعد که بردگی در آمریکا ملغی شد و بردگان آزاد شدند ، از هاریت توبمن پرسیدند سخت ترین مرحله  کار و عملیات شما برای نجات بردگان چه بود؟ هاریت توبمن عمیقا" به فکر فرو رفت و گفت : قانع کردن یک برده به اینکه تو برده نیستی و باید آزاد باشی!


برگرفته از کانال تلگرامی   seen

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • اندیشه پنهان
    • جمعه ۲۹ تیر ۹۷

    داستانی از امام علی (ع)

    گزارش شده که على علیه السلام،شبى به زنى تهى‌دستْ‌ برخورد که کودکانى خردسال داشت و از گرسنگى،گریه مى‌کردند. آن زن،کودکان را مشغول و سرگرم مى‌کرد تا بخوابند،و آتشى زیر دیگى که فقط‍‌ آب داشت،برافروخته بود،تا کودکان گمان بَرَند که در دیگ،غذایى است که برایشان مى‌پَزَد. 
     امیر مؤمنان،از حال زن آگاه شد. به سوى خانه‌اش راه افتاد،در حالى که قنبر نیز با او بود. سپس ،زنبیلى خرما و کیسه‌اى آرد و مقدارى پیه،برنج و نان برداشت و بردوش خود نهاد. قنبر خواست آن را بر دوش کشد که ایشان،نگذاشت. وقتى به خانۀ زن رسید،اجازه ورود خواست. زن،اجازۀ ورود داد. سپس مقدارى برنج با مقدارى پیه در دیگ ریخت. وقتى که از پختن آن فارغ شد،آن را در اختیار کودکان گذاشت و از آنها خواست که بخورند. وقتى سیر شدند،شروع کرد به چرخیدن دور اتاق و صداى«بَع بَع»در آوردن،و آنها مى‌خندیدند. 
    وقتى از خانه بیرون آمد،قنبر به وى گفت:سرورم ! امشب،چیزهایى شگفت دیدم. علّت برخى را دانستم که بر دوش کشیدن توشه براى کسب ثواب باشد؛امّا علّت دور خانه بر دست و پا چرخیدن و صداى«بع بع»در آوردن را ندانستم ! 
    فرمود:«اى قنبر ! من در حالى نزد این کودکان،رفتم که از شدّت گرسنگى،گریه مى‌کردند. دوست داشتم از نزد آنان خارج شوم،در حالى که با شکم سیر مى‌خندند و راهى [براى خنداندن کودکان] جز آنچه انجام دادم،نیافتم». 


  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • اندیشه پنهان
    • سه شنبه ۲۲ خرداد ۹۷

    ارزش واقعی انسان

    داستان زیبا و واقعی از علامه جعفری در دانمارک

    علامه محمدتقی جعفری می‌گفتند: عده‌ای از جامعه‌شناسان دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا در باره‌ی موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: ارزش واقعی انسان به چیست؟ معیار ارزش انسان‌ها چیست. هر کدام از جامعه‌شناسان، صحبت‌هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه کردند. بعد، وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر می‌خواهید بدانید یک انسان چه‌قدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می‌ورزد. کسی که عشق‌اش یک آپارتمان دوطبقه است، در واقع، ارزش‌اش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشق‌اش ماشین‌اش است، ارزش‌اش به همان میزان است. اما کسی که ‌عشق‌اش خدای متعال است ارزش‌اش به اندازه‌ ی خداست. علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه‌شناسان صحبت‌های مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آن‌ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (ع) است. آن حضرت در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ أمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازه‌ی چیزی است که دوست می‌دارد». وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانه‌ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (ع) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • اندیشه پنهان
    • سه شنبه ۲۲ خرداد ۹۷
    برای بازگشت به هویت اصلی خویش و همان بازگشت به خویشتن در دنیای غرق در تکنولوژی آثار نویسندگان بررسی و مرور می شود.این وبلاگ سعی دارد اندیشه ها و تفکرات را بازبینی و مورد بررسی قرار دهد و انتخاب ما چه در جهت انتخاب تفکر ؛دین یا عقیده را آگاهانه و به دور از تعصب و التقاط صورت پذیرد.
    ما را در شبکه های اجتماعی زیر نیز دنبال کنید
    آدرس اینستاگرام
    www.Instagram. com/andishehpenhan