حساس نبودن جامعه یکی از دلایل گسترش فساد است
جامعه کاملا شاهد فساد است، اما نسبت به آن حساس نیست. به جای اینکه کنشگر باشد یعنی در جستجوی این باشد که چه باید کرد، تنها به تماشا میپردازد و در این تماشاگر بودن، فقط قادر به شناسایی گونههای متنوع یا پیچیدهتر فساد است. جامعه به نوعی کرخی و بی تفاوتی مبتلا است. این کرخی را میتوان نتیجه تراکم و تعدد مفاسد نیز دانست.
این بیتفاوتی در جامعه را نه فقط در مورد فساد که در مورد بسیاری از آسیبهای اجتماعی میتوان مشاهده کرد. وقتی که مردم هر روز در مسیر خود به کودکان کار بر میخورند کم کم برای آنها عادی میشود، زمانی که با پیچیدگی و ماهیت سازماندهی شده آن مواجه میگردد و متوجه میشود که شبکههای وسیعی پشت این کودکان قرار دارند، دیگر به گریه آنها توجه نخواهند کرد.
بنابراین صرف پیچیدگی یک آسیب اجتماعی از میزان حساسیت مردم به آن میکاهد؛ زمانی که مردم اشکال عریان فقر را میبینند، به سطوح متوسطِ فقر واکنش نشان نمیدهند و به اصطلاح قبح فقر برای آنها میریزد. فساد هم میتواند چنین وضعیتی را تجربه کند. زمانی که فراگیر میشود تعریف اولیه خود را از دست میدهد.
سوال من این است که آیا واژه فساد به ذهن افکار عمومی ما یک مفهوم مشترک را متبادر میکند؟ خیر، ما میبینیم که بزرگترین سطوح مفاسد اقتصادی که حتی نهادهای رسمی هم آن را اعلام میکنند، برای مردم عادی میشود. به خصوص که متهمها به توجیه نیتها و اهداف خود میپردازند یا به فساد خود جنبه سیاسی میدهند و تلاش میکنند بگویند فسادی بزرگتر از آنچه که آنها مرتکب شدهاند وجود دارد. من فکر میکنم که این اغتشاش معنایی در فساد و ابهام در مصادیق آن که به خصوص در کشور ما متأثر از عوامل سیاسی است، به گسترش فساد دامن میزند.
هادی خانیکی
@SEEN1کانال