دیروز، «آزادی» ابزاری برای اسکات خصم بود.
و مخالفان «آزادی»، مرتجع خوانده میشدند.
و امروز شیفتگان «عدالت» از خطر بازگشت ارتجاع سخن می گویند، و در بیانیههای خود مخالفان «عدالت» را مرتجع میخوانند!
دیروز آزادی، امروز عدالت، فردا هم حکماً یک مفهوم دیگر، اسباببازی ما خواهد شد!
در کشورهای در حسرت توسعه، همه چیز به سوژهای برای نزاعهای ایدئولوژیک میشود.
اصلاح طلب و اصول گرا، راست و چپ، تکنوکرات و انقلابی، عدالتخواه و آزادیخواه، همه و همه در یک امر مشترکاند!
و آن این که همه در بند ایدئولوژی هستند!
و در حقیقت ایدئولوژیزده هستند و سیاستزده.
و میتوان ادعا کرد که حتی رایحه تفکر به مشامشان نخورده است!
و در عین حال میپندارند که به کمک ایدئولوژی و سیاست و انتخابات میتوانند بر همه مشکلات فائق آمد!
و شعارهای زیبایشان را ابزاری برای حذف طرف مقابل میکنند.
و کسی هم نیست بپرسد واقعاً اختلاف حقیقی میان جناحها چیست؟!
چون حتی مخاطب هم حوصله پرسشهای حقیقی ندارد!
چون مخاطبان هم در پی سرگرمیها و نزاعهای ایدئولوژیک است!
یک عده با اثبات جریان انحرافی!
عدهای دیگر با نفی جریان انحرافی!
یک عده با اندیشه حفظ نظام به هر قیمت.
عدهای دیگر در سودای براندازی نظام با هر روش!
یک عده آزادی را تسبیح میگویند.
و عدهای دیگر عدالت و پیشرفت را!
اکنون همه نامزدها، در یک امر مشترک هستند.
و تفاوتها جزیی است.
یکی میگوید توسعه با روسری جمع میشود.
دیگری میگوید برای رسیدن به توسعه باید روسری را کنار نهاد.
سومی میگوید، توسعه با توسری محقق میشود!
و نکته مهم این است که همه شیفته ظاهر توسعه هستند.
و کمتر کسی در پی شناخت ماهیت توسعه و باطن آن است.
غرب، ظاهری دارد و باطنی.
ظاهر آن علم و تکنولوژی است.
و باطن آن، نه "شهوت" که یک نحوه "تفکر" است!
و مگر میشود با شهوت وغضب تمدن ساخت؟!
غرب با تفکر به این جا رسیدهاست.
نیست انگاری