چه باید کرد

 ما در جهانی سرشار از "آگاهی" و "خودآگاهی" زندگی می کنیم.


حوزه.


دانشگاه.


مدرسه.


روزنامه.


سایت.


کانال ها و گروه های شبکه های اجتماعی.


رسانه های بصری.


کتاب خانه و کتاب فروشی ها.


تلویزیون و رادیو و ماهواره.


و ...


همه و همه در تمام لحظات شبانه روز، جهان و بشر را با "آگاهی"، بمباران می کنند.

و آنها که عمیق ترند، بشر را نسبت به وضع خود به "خودآگاهی" می رسانند.

اما این همه "آگاهی" و "خودآگاهی"، از دو جهت غیرضروری است.

اول این که جهان راه خود را می رود.

و کاری به این سخنان ندارد.و اراده بشر، بسیار ضعیف تر از این است که بتواند جهان را متحول کند.

و دوم این که اصلاً نیازی به این همه نوشتن و گفتن و حرف زدن نیست.

زیرا هر آن چه که بدان "آگاهی" داریم، پیشتر در ساحتی اصیل تر، از سوی ما "حس" شده.

ما قبل از "آگاهی" از مفهوم سرما، آن را "حس" می کنیم.

یعنی "آگاهی" در هیچ یک از اقسامش، دوای درد بشر نیست.

و فرقی میان متعلق-به فتح لام- این آگاهی ها نیست.

میان "آگاهی" از نتیجه بازی رئال و بارسا با "آگاهی" به "وحدت وجود" ابن عربی و "تشکیک وجود" ملاصدرا هیچ فرقی نیست.

و میان "آگاهی" و "خودآگاهی" هم تفاوتی نیست.

به همین دلیل، رسانه هم بخشی از پروژه جهانی"تولید" و "مصرف"، "آگاهی" است.

هر قدر آگاهی های دیگر ضروری و راهگشا هستند.

این یکی هم راهگشا خواهد بود.

و "آگاهی" از ایدئولوژی، و "خودآگاهی" به سیطره آن بر چشم و ذهن ما، نه راه جهان را تغییر می دهد.و نه ما نیاز چندانی به آن داریم.

زیرا همه ما "سیاست اندیشی" را "حس" می کنیم.

حتی اگر ندانیم نام آن چیست.

برگرفته از وبلاگ نیست انگاری