اخیرا خبر گم یا دزدیده شدن ۹۰۰۰میلیارد دلار جزو پر حاشیه ترین اخبار این روزهاست دولت برای کنترل قیمت ها مقدار ۱۱۰۰۰میلیارد دلار ارز ۴۲۰۰تومانی را بین تجار توزیع می کند با نزدیک شدن به شروع تحریم های جدید آمریکا و نوسانات ایجاد شده در قیمت طلا و ارز تجار عزیزی که این ارز ۴۲۰۰ تومانی را از دولت دریافت کرده بودند تا کالاهای اساسی را وارد کنند و به بازار ثبات دهند ارز را در بازار آزاد به قیمت ۱۰۰۰۰تومان فروخته و از هر دلاری ۵۸۰۰ تومان سود برده اند بعد از واکاوی قضیه قرار بر این شد تا اختلال گران بازار ارز شناسایی شوند از ۱۱هزار میلیارد ارز دولتی فقط تکلیف ۲هزار میلیارد ارز مشخص شد وتکلیف این ۹۰۰۰میلیارد مشخص نیست که به چه کسانی داده شده است.
دو نکته ی مهم در این ماجرا ۱ -افرادی هستند که این حجم وسیع ارز را در این شرایط بحرانی دریافت کرده اند و ۲ -این ارز دریافتی را واقعا برای واردات کالاهای ضروری استفاده کرده اند یا خیر؟یا در بازار آزاد فروخته اند؟
به نظر دولت عزم جدی برای شناسایی این افراد را ندارد ما بقی نهادهای نظارتی نیز تا کنون چیزی اعلام نکرده اند فقط خدا کند که این ۹۰۰۰ میلیارد ارز دولتی صرف واردات برنج و روغن و چای و سایر کالاهای اساسی شده باشد وگرنه آش دمپخت نیز به یک نوستالژیک دهه ی نودی برای این نسل تبدیل خواهد شد.
ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪﺭم ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﻟﻪ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ .
ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﯾﻦ ﻭ
ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺁﻭﺭﺩ
ﺭﺩ ﻧﮑﻨﯿﻦ ،
ﺷﺎﯾﺪ
ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯾﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ
ﺍﺯ ﻣﻬﻤﻮﻧﺶ ﺩﺍﺭﻩ
ﻭ ﺍﮔﻪ ﻧﺨﻮﺭﯾﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻪ ....
درک کنید.
حساس نبودن جامعه یکی از دلایل گسترش فساد است
جامعه کاملا شاهد فساد است، اما نسبت به آن حساس نیست. به جای اینکه کنشگر باشد یعنی در جستجوی این باشد که چه باید کرد، تنها به تماشا میپردازد و در این تماشاگر بودن، فقط قادر به شناسایی گونههای متنوع یا پیچیدهتر فساد است. جامعه به نوعی کرخی و بی تفاوتی مبتلا است. این کرخی را میتوان نتیجه تراکم و تعدد مفاسد نیز دانست.
این بیتفاوتی در جامعه را نه فقط در مورد فساد که در مورد بسیاری از آسیبهای اجتماعی میتوان مشاهده کرد. وقتی که مردم هر روز در مسیر خود به کودکان کار بر میخورند کم کم برای آنها عادی میشود، زمانی که با پیچیدگی و ماهیت سازماندهی شده آن مواجه میگردد و متوجه میشود که شبکههای وسیعی پشت این کودکان قرار دارند، دیگر به گریه آنها توجه نخواهند کرد.
بنابراین صرف پیچیدگی یک آسیب اجتماعی از میزان حساسیت مردم به آن میکاهد؛ زمانی که مردم اشکال عریان فقر را میبینند، به سطوح متوسطِ فقر واکنش نشان نمیدهند و به اصطلاح قبح فقر برای آنها میریزد. فساد هم میتواند چنین وضعیتی را تجربه کند. زمانی که فراگیر میشود تعریف اولیه خود را از دست میدهد.
سوال من این است که آیا واژه فساد به ذهن افکار عمومی ما یک مفهوم مشترک را متبادر میکند؟ خیر، ما میبینیم که بزرگترین سطوح مفاسد اقتصادی که حتی نهادهای رسمی هم آن را اعلام میکنند، برای مردم عادی میشود. به خصوص که متهمها به توجیه نیتها و اهداف خود میپردازند یا به فساد خود جنبه سیاسی میدهند و تلاش میکنند بگویند فسادی بزرگتر از آنچه که آنها مرتکب شدهاند وجود دارد. من فکر میکنم که این اغتشاش معنایی در فساد و ابهام در مصادیق آن که به خصوص در کشور ما متأثر از عوامل سیاسی است، به گسترش فساد دامن میزند.
هادی خانیکی
@SEEN1کانال
📍چرا در زندگی مدرن، همه چیز شتاب گرفته است؟
🔻بهراستی چه چیزی در جامعه مدرن شتاب میگیرد؟
هارتموت رزا چارچوبی تحلیلی ارائه میکند که میتواند برای جامعهای که شتاب میگیرد مناسب باشد و به ما نشان میدهد چگونه میتوان جوامع غربی را به مثابه «جوامع شتابان» درک کرد.
🔸او سه مؤلفه شتابناکی جهان مدرن متأخر را مشخص میکند: شتاب تکنولوژیکی، شتاب دگرگونی اجتماعی و شتاب ضرباهنگ زندگی. نخستین و آشکارترین و سنجشپذیرترین شکل شتاب سرعتگرفتن عمدی فرایندهای معطوف به هدف ترابری، ارتباطات و تولید است که آن را میتوان شتاب تکنولوژیکی خواند. بهعلاوه شکلهای جدید سازمان و مدیریت که بهدنبال تسریع عملکردها هستند، در این زمره قرار میگیرند. پدیده شتاب تکنولوژیکی را میتوان به مثابه فرایندهای شتاب درون جامعه توصیف کرد.
🔸اما رزا نوع دوم شتاب را در خود جامعه مدرن میبیند: «شتاب اجتماعی بهواسطه افزایش سرعت زوال پایای تجربهها و چشمداشتها و انقباض فواصل زمانی قابل تعریف بهمثابه «زمان حال» تعریف میشود» شتاب دگرگونی اجتماعی یعنی نگرشها، ارزشها، مدها، سبکهای زندگی، روابط و تعهدات اجتماعی، گروهها، طبقات، فضاهای اجتماعی، زبانهای اجتماعی و نیز شکل کردار و عادتها به میزان هرچه بیشتری دگرگون میشوند. سومین نوع شتاب، شتاب در ضرباهنگ زندگی است. اضطراریترین جنبه شتاب اجتماعی، «کمبود زمان» چشمگیر و همهگیر جوامع مدرن است. در مدرنیته، مردم بیش از پیش احساس میکنند که کمبود وقت دارند. به نظر میرسد زمان مانند ماده خامی تصور میشود که شبیه سوخت مصرف میشود و ازاینرو پیوسته نایابتر و گرانتر میشود. این شتاب را میتوان نوعی افزایش در تعداد کنشها یا تجربهها در واحد زمان تعریف کرد. به بیان دیگر این شتاب پیامد میل یا احساس نیاز به انجام کارهای بیشتر در زمانی کمتر است.
🔸در جامعه مدرن سکولار، شتاب بهمثابه معادل کارکردی وعده مذهبی حیات جاودانه به کار گرفته میشود. استدلال نهفته در پس این ایده به این ترتیب است: جامعه مدرن سکولار است، به این معنا که از نظر فرهنگی، تأکید اصلی بر زندگی پیش از مرگ گذارده میشود و چشیدن زندگی در همه اوجها و ژرفناها و پیچیدگی کامل آن به آرزوی اصلی انسان مدرن تبدیل میشود. بنابراین وعده لذتجویانه شتاب مدرن بر این ایده ناگفته استوار است که شتاب «ضرباهنگ زندگی» پاسخ ما و مدرنیته به مسئله میرایی و مرگ در دنیای سکولار است.
باشگاه اندیشه؛ فرصتی برای آزاداندیشی 👇
.....
راستی یادم رفت بگویم که ما امروز در دنیا اول هستیم!
البته در سرانه مصرف آب و برق و گاز و مواد آرایشی!
این یکی دیگر، مسلمان و کافر و پهلوی و جمهوری اسلامی نمیشناسد.
اینها سیاهنمایی نیست.
بلکه سیاهیای اگر میبینیم، ناشی از خود واقعیت است!
انرژی هستهای، و ماهواره امید و موشک شهاب، خوب و لازم است.
ولی بدانیم که اینها کافی نیستند
و به خودی خود دردی از ما دوا نمیکند.
شوروی که بمب اتم و ایستگاه فضایی داشت از هم فروپاشید.
ما که صدر تاریخمان ذیل تاریخ شوروی است.
اصل، «تفکر» است
تفکر نباشد، بمب اتم هم دردی دوا نمیکند.
چنان که دیدیم درد توسعه نیافتگی شوروی با بمب دوا نشد.
تفکر اگر باشد، حمله مغول هم به ما آسیب نمیزند.
چنان که دیدیم نزد.
نه تنها نزد، بلکه مغولها با تفکر و فرهنگ ما، متمدن شدند.
تفکر اگر نباشد، حتی دین هم بیارزش خواهد بود
و تنها به مناسکی خشک و خالی و بی خاصیت و بلکه دست و پا گیر مبدل میشود.
و مگر الان همین تلقی از دین در جامعه رواج نیافته است؟!
تفکر نباشد، سیاست هم به چیزی جز سرگرمی و بازی تبدیل نخواهد شد.
همانطور که این فقره اخیر هم رخ داده است!
ولی چیست این تفکر؟!
و چه باشد آنچه خوانندش «تفکر»؟!
البته خیلی زود است که ما بخواهیم به تفکر رو آوریم.
چون ما هنوز آماده تفکر نشدهایم.
اما لااقل شاید بتوانیم در جست و جوی معنای تفکر برآییم.
این کمترین کاری است که اکنون میتوانیم انجام دهیم.
اصولاً در «کشورهای درحسرت توسعه»! انتخابات و سیاست همه چیز است!
چون ما سیاستزده هستیم!
چون ما حل المسائل را «سیاست» میدانیم!
و میخواهیم با «سیاست» همه مشکلات را حل کنیم.
فرهنگ و اقتصاد و اجتماع و نزاعهای فکری و همه و همه را می خواهیم با سیاست درمان کنیم!
راستی این «سیاست» کیست که عالم همه دیوانه اوست؟!
و این «انتخابات» چیست که تا نامش برده میشود، همه به وجد میآیند و از خواب بیدار میشوند؟!
و چه میشود که اساتید و سخنرانان تنها در بزنگاه انتخابات یادشان به حضور در دانشگاه میافتد؟!
و چرا در سه سال گذشته که سراسر دانشگاههای کشور را رکود و مرگ گرفته بود، بازار سخرانی و خطابهخوانی در دانشگاهها گرم نبود؟!
و یا اصلاً اگر انتخابات نباشد، دانشجویی حاضر به شرکت در سخنرانیهای تالاری هست؟!
چرا ما میپنداریم که همه مشکلات کشور و جهان را میتوان با سیاست حل کرد؟!
این توهم از کجا در اذهان ما ریشه دوانده؟!
ریشه این سیاستزدگی چیست؟!
و چرا این قدر سیاست را مطلق میانگاریم؟!
و سیاست در زمانه ما چه کاری می تواند انجام بدهد؟!
و اصلاً آیا آن گونه که ما توهم کردهایم، سیاست بر هر درد بیدرمان دواست؟!
و آیا اصلاً کیمیا انگاشتن «سیاست» در کشورهای در حسرت توسعه، خود ناشی از فقدان تفکر نیست؟!
و مگر غیر از این است که در فضای فقدان تفکر، ایدئولوژی ونزاع های زرگری و ایدئولوژیک خریدار زیادی پیدا میکند؟!
و مگر غیر از این است که در فضای ایدئولوژیک، همه چیز از معنای حقیقی آن تهی میشود و تنها و
صرفاً به یک ابزار برای پیروزی جریان و حزب خودی مبدل میشود؟!
نیست انگاری
دیروز، «آزادی» ابزاری برای اسکات خصم بود.
و مخالفان «آزادی»، مرتجع خوانده میشدند.
و امروز شیفتگان «عدالت» از خطر بازگشت ارتجاع سخن می گویند، و در بیانیههای خود مخالفان «عدالت» را مرتجع میخوانند!
دیروز آزادی، امروز عدالت، فردا هم حکماً یک مفهوم دیگر، اسباببازی ما خواهد شد!
در کشورهای در حسرت توسعه، همه چیز به سوژهای برای نزاعهای ایدئولوژیک میشود.
اصلاح طلب و اصول گرا، راست و چپ، تکنوکرات و انقلابی، عدالتخواه و آزادیخواه، همه و همه در یک امر مشترکاند!
و آن این که همه در بند ایدئولوژی هستند!
و در حقیقت ایدئولوژیزده هستند و سیاستزده.
و میتوان ادعا کرد که حتی رایحه تفکر به مشامشان نخورده است!
و در عین حال میپندارند که به کمک ایدئولوژی و سیاست و انتخابات میتوانند بر همه مشکلات فائق آمد!
و شعارهای زیبایشان را ابزاری برای حذف طرف مقابل میکنند.
و کسی هم نیست بپرسد واقعاً اختلاف حقیقی میان جناحها چیست؟!
چون حتی مخاطب هم حوصله پرسشهای حقیقی ندارد!
چون مخاطبان هم در پی سرگرمیها و نزاعهای ایدئولوژیک است!
یک عده با اثبات جریان انحرافی!
عدهای دیگر با نفی جریان انحرافی!
یک عده با اندیشه حفظ نظام به هر قیمت.
عدهای دیگر در سودای براندازی نظام با هر روش!
یک عده آزادی را تسبیح میگویند.
و عدهای دیگر عدالت و پیشرفت را!
اکنون همه نامزدها، در یک امر مشترک هستند.
و تفاوتها جزیی است.
یکی میگوید توسعه با روسری جمع میشود.
دیگری میگوید برای رسیدن به توسعه باید روسری را کنار نهاد.
سومی میگوید، توسعه با توسری محقق میشود!
و نکته مهم این است که همه شیفته ظاهر توسعه هستند.
و کمتر کسی در پی شناخت ماهیت توسعه و باطن آن است.
غرب، ظاهری دارد و باطنی.
ظاهر آن علم و تکنولوژی است.
و باطن آن، نه "شهوت" که یک نحوه "تفکر" است!
و مگر میشود با شهوت وغضب تمدن ساخت؟!
غرب با تفکر به این جا رسیدهاست.
نیست انگاری
هیچ چیز ناامید کنندهتر و آزار دهندهتر از این نیست که با دلیل و منطق با شخصی به بحث بپردازیم و به خیالِ اینکه با فهم او سر و کار داریم، زحمتِ زیادی بر خود هموار کنیم تا او را متقاعد سازیم، و بعد در پایان متوجه شویم که او نمیخواهد بفهمد! و ما با ارادهی او روبهرو بودهایم، نه با منطق اش...
🖊آرتور شوپنهاور
اگر خواستید از حقیقتی دفاع کنید،
اول مطمئن شوید که آن، صرفأ
همان دیدگاهتان نباشد
که به شدت مایلید
حقیقت داشته باشد !
🖊نیل دگراس
کسی که دندان درد دارد فکر می کند تمام کسانی که دندانشان سالم است خوشحال هستند ...!
انسان فقیر هم همین اشتباه را راجع به افراد ثروتمند می کند
🖊برنارد شاو
در دنیایی که هر چهار دقیقه یک کودک بر اثر گرسنگی جان میدهد،
شکست عشقی تو برای من، بس احمقانه است...
#انسان_باشیم
چه باید کرد
ما در جهانی سرشار از "آگاهی" و "خودآگاهی" زندگی می کنیم.
حوزه.
دانشگاه.
مدرسه.
روزنامه.
سایت.
کانال ها و گروه های شبکه های اجتماعی.
رسانه های بصری.
کتاب خانه و کتاب فروشی ها.
تلویزیون و رادیو و ماهواره.
و ...
همه و همه در تمام لحظات شبانه روز، جهان و بشر را با "آگاهی"، بمباران می کنند.
و آنها که عمیق ترند، بشر را نسبت به وضع خود به "خودآگاهی" می رسانند.
اما این همه "آگاهی" و "خودآگاهی"، از دو جهت غیرضروری است.
اول این که جهان راه خود را می رود.
و کاری به این سخنان ندارد.و اراده بشر، بسیار ضعیف تر از این است که بتواند جهان را متحول کند.
و دوم این که اصلاً نیازی به این همه نوشتن و گفتن و حرف زدن نیست.
زیرا هر آن چه که بدان "آگاهی" داریم، پیشتر در ساحتی اصیل تر، از سوی ما "حس" شده.
ما قبل از "آگاهی" از مفهوم سرما، آن را "حس" می کنیم.
یعنی "آگاهی" در هیچ یک از اقسامش، دوای درد بشر نیست.
و فرقی میان متعلق-به فتح لام- این آگاهی ها نیست.
میان "آگاهی" از نتیجه بازی رئال و بارسا با "آگاهی" به "وحدت وجود" ابن عربی و "تشکیک وجود" ملاصدرا هیچ فرقی نیست.
و میان "آگاهی" و "خودآگاهی" هم تفاوتی نیست.
به همین دلیل، رسانه هم بخشی از پروژه جهانی"تولید" و "مصرف"، "آگاهی" است.
هر قدر آگاهی های دیگر ضروری و راهگشا هستند.
این یکی هم راهگشا خواهد بود.
و "آگاهی" از ایدئولوژی، و "خودآگاهی" به سیطره آن بر چشم و ذهن ما، نه راه جهان را تغییر می دهد.و نه ما نیاز چندانی به آن داریم.
زیرا همه ما "سیاست اندیشی" را "حس" می کنیم.
حتی اگر ندانیم نام آن چیست.
برگرفته از وبلاگ نیست انگاری